بحث و بررسی کتاب “ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد” در پانزدهمین جلسه کافه کتاب خوارزمی


پانزدهمین جلسه “کافه کتاب خوارزمی ” در آخرین جمعه بهمن ماه۱۴۰۱ درغروبی بارانی برگزار شد. موضوع جلسه بحث و بررسی کتاب “ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد” اثر پائولوکوئیلو بود. جلسه با یک ربع تاخیر در ساعت ۱۸ و ۴۵ دقیقه برگزار شد. در ادامه با خلاصه ای از کتاب و شرح نظرات دوستان با من همراه باشید.

“ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد” یازدهمین کتاب پائولوکوئیلو است که در سال ۱۹۹۸ انتشار یافت این کتاب یکی از آثار سه گانه نویسنده کتاب شیطان و دوشیزه پریم و کنار رود پیدار است که به شرح تحول یک هفته ای از زندگی قهرمانان داستان می پردازد که هر کدام از آنها با مفاهیم “عشق “، “مرگ” و “قدرت” رو به رو می شوند.

ورونیکا تصمیم میگیرد بمیردورونیکا دختری معمولی است که زندگی خوبی دارد اما در روند زندگی به حس پوچی و بی تفاوتی می رسد و در واقع زندگی معنایی برای او ندارد برای همین تصمیم می گیرد که به زندگی خود پایان دهد. خودکشی او ناموفق است و نجات پیدا می کند پزشک معالجه به او می گوید بعلت مسمومیت دارویی قلبش آسیب دیده و تنها چند روز زنده خواهد بود و این چند روز باید در بیمارستان بیماران روانی بستری شود. در این مدت بستری، ورونیکا با بیماران و پزشکان زندگی می کند که این معاشرت با دیگران به او درک از مرگ و زندگی تازه ای می دهد …

او نسخه های جدیدتری از خود را کشف می کند که تا آن زمان برایش ناشناخته بوده است کم کم میل به زندگی در او آشکار می شود مخصوصا زمانی که دوباره نواختن پیانو را شروع می کند . در همین مدت عاشق مردی به نام ادوارد می شود که او هم به سبب مشکلی در آنجا بستری است. زمانی که ورونیکا به ۲۴ ساعت پایانی عمر خود می رسد میل زندگی در درون او تقویت شده و به نزد پزشک خود می رود اما انجا متوجه می شود که در خطر مرگ نیست و پزشک فقط برای اینکه او را با زندگی و درک معنای آن آشنا کند به او گفته است که به زودی  می میرد .در قسمتی از داستان امده:

“ورونیکا گفت وقتی قرص ها رو خوردم قصد داشتم کسی را بکشم که ازش بدم می آمد نمی دانستم که توی وجودم ورونیکاهای دیگری هم زندگی می کنند که می توانم عاشق شان باشم.”

بعضی از ما در موقعیت های چالشی زندگی، در جاهایی که توان انسان به صفر می رسد به مرگ فکر می کنیم و با خود می گوییم با خاتمه دادن به زندگی، رنجش هم به پایان می رسد. آمار خودکشی در بین زنان بالاتر از مردان است اما آمار خودکشی موفق مردان بیشتر از زنان است. بنظر می آید که تنهایی مساله انسان امروز باشد، چه تنهایی اجتماعی(بین فردی) که بصورت جدا افتادن  و دور شدن از افراد دیگر تجربه می شود همانی که در مکالمات روزمره و در باور عموم “تنهایی” اطلاق می شود و چه تنهایی درون فردی که در آن فرد با اجزای مختلف خود ناآشناست و زمانی رخ می دهد که فرد هیجانات و خواسته های خود را سرکوب می کند و به بایدها و نبایدهای اجتماعی تن می دهد.

در کنار مساله “تنهایی” می توان به مساله “وابستگی بیمارگونه” انسان هم اشاره کرد. وقتی در زندگی اصل وجودی خودمون را به وجود کسی یا چیزی گره می زنیم در فقدان آن شخص یا شی با بحران مواجه می شویم و معنای زندگی برایمان پوچ می شود و متعاقب آن به مرگ و خودکشی فکر می کنیم. کتابی هست بنام دلاور اشراق که در زمینه خودشناسی بسیار کتاب مفیدی هست باید یاد بگیریم آن دلاور درونی که در درون هر فرد هست را پرورش بدهیم و با او ارتباط برقرار کنیم وقتی انسان ارتباط قوی با خود درونی داشته باشد آسیب پذیری اش کمتر و توان مقابله اش با چالش ها بیشتر خواهد بود.

نکته جالب دیگری که داستان به آن اشاره دارد اینست که انسان وقتی متوجه می شود زمان زیای برای زیستن ندارد سعی می کند زندگی را بهتر درک کند و زیباتر زندگی را ببیند. در کتاب می خوانیم.

کافه کتاب خوارزمی

“ورونیکا به ادوارد می گوید: هیچ کس نباید به چیزی عادت کند به من نگاه کن من دوباره از دیدن خورشید لذت می برم، از کوه ها حتی از مشکلات زندگی… من پذیرفتم که پوچی زندگی تقصیرهیچ کس نیست جز خود من. میخواهم دوباره میدان اصلی لیوبلیانا رو ببینم ، عشق و نفرت را احساس کنم، احساس ناامیدی و یکنواختی کنم همه آن چیزهای ساده و احمقانه که زندگی هر روزه ات را می سازد و به وجودت شادی میدهد. میخواهم مادرم را ببوسم در دامنش گریه کنم بدون اینکه از نشان دادن احساساتم خجالت بکشم احساسات من همیشه با من بوده اند فقط من پنهان شان میکردم….

اینجاست که نویسنده به زیبایی این واقعیت را مطرح می کند که دانستن زمان مرگ ما را تشویق میکند با شوق بیشتری زندگی کنیم. چنان که اروین یالوم در روان درمانی اگزیستانسیال درباره شناخت مرگ می گوید: “وقتی فرد به این شناخت برسد دچار تحولات درونی بسیاری می شود.” باعث می شود با عزیزانمان ارتباط عمیق تری پیدا کنیم. مسایل بی اهمیت را ناچیز ببینیم. در واقع با یادآوری مرگ فرد به مرتبه قدردانی و امتنان از موهبت های بی شمار هستی گام می گذارد. منظور رواقیون هم از عبارت “اگر می خواهید چگونه زیستن را بیاموزید درباره مرگ بیندیشید” نیز همین بوده است.

جلسه در ساعت۲۰و۱۵دقیقه به پایان رسید و به رسم جمعه آخر هر ماه که به معرفی فیلم اختصاص یافته بود، انیمیشن کو کو COCO به حاظران معرفی شد .

پرسنل موسسه

گردآورنده : الهام عرب
عاشق کتاب خوندن و علاقه مند به تولید محتوا و مطالعه در حوزه جامعه شناسی و روانشناسی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *