سی وسومین جلسه کافه کتاب خوارزمی – : بررسی کتاب فراتر از نظم (قسمت اول)

جمعه ۲۳ تیرماه سی و سومین جلسه” کافه کتاب خوارزمی“با موضوع بررسی کتاب” فراتر از نظم” از جردن پیترسون در ساعت ۱۸:۴۰ برگزار شد. با توجه به حجم زیاد مطالب، تصمیم گرفتم کتاب را در دو جلسه مورد بحث قرار دهیم. ابتدا نویسنده معرفی و خلاصه ای از ۶ قانون اول کتاب ارائه شد و در ادامه دوستان به بحث و گفتگو پیرامون کتاب پرداختند. با گزارش این جلسه با من همراه باشید…

کافه کتاب خوارزمیکتاب فراتر از نظم

جردن پیترسون در ۱۲ ژوئن ۱۹۶۲ در ادمونتون آلبرتا کانادا متولد شد. پدرش معلم و مادرش هم کتابدار پردیس فیرویو کالج منطقه ای گراند پریری بود. در سال ۱۹۷۹برای تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی و علوم سیاسی شروع به تحصیل در کالج منطقه ای کرد، اما تحصیل در کالج منطقه ای را ترک می کند و به دانشگاه آلبرتا می رود و مدرک لیسانس خود را از این دانشگاه دریافت می کند. در این زمان به مطالعه تمامیت خواهی اروپای قرن بیستم علاقمند می شود، از سویی توانایی و وسعت بشر برای انجام شر و تباهی به تدریج او را آزار می دهد و بر همین اساس به مرور آثار داستایوفسکی، نیچه و یونگ می پردازد. در سال ۱۹۹۱ دکترای روانشناسی بالینی فارغ التحصیل می شود و از ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۸ در بخش روانشناسی دانشگاه هاروارد بعنوان دستیار و دانشیار به انجام تحقیقات پرداخت.

سخنرانی های پیترسون و فعالیت های او در شبکه های اجتماعی بسیار مورد استقبال عموم قرار گرفت و به شهرت جهانی رسید. هر دو کتاب ۱۲ قانون زندگی و فراتر از نظم به پرفروش ترین های ایالات متحده ، کانادا و بریتانیا رسید. پیترسون در مقدمه کتاب فراتر از نظم عنوان می کند که مضمون و هدف نهایی  این کتاب برخلاف کتاب ۱۲ قانون برای زندگی این امر است که چرا بهتر است از امنیت و کنترل گری بیش از حد اجتناب کنیم. به دلیل کافی نبودند معلومات مان باید هم زمان خود را در معرض نظم و فراتر از نظم قرار دهیم تا حد فاصل نظم و آشوب مشتاق جست و جو و کشف عمیق ترین معنا باشیم، زیرا بقدر کافی احساس امنیت می کنیم که ترس های مان را کنترل کنیم و هنگام مواجهه با مسائلی که هنوز با آن ها به صلح نرسیده ایم و سازگاری نیافته ایم همواره یاد بگیریم.

قانون اول: نهادهای اجتماعی یا دستاوردهای نوآورانه را سهل انگارانه تحقیر نکنید

پیترسون معتقد است که آدم ها برای آن که بتوانند ذهن خود را سامان بدهند به ارتباط مداوم با دیگران نیاز دارند. همه ما برای این که کارها را درست انجام دهیم به فکر کردن نیاز داریم، اما بیشتر با صحبت کردن فکر می کنیم. نیاز داریم که درباره گذشته صحبت کنیم، نیاز داریم درباره ماهیت مان، حال و برنامه های مان برای آینده صحبت کنیم تا بدانیم کجا هستیم به کجا می رویم و چرا به آن جا می رویم… مراجع من عاجزانه به کسی نیاز داشت که به حرف هایش گوش بدهد نیاز داشت که بخشی از یک گروه اجتماعی پیچیده تر و بزرگ تر باشد. از نظر فروید و یونگ،  سلامت روانی، ویژگی ذهن فردی است. از نظر آن ها افراد زمانی از دیدگاه های سالمی برخوردارند که اجزاء شخصیت  آن ها یکپارچه و متعادل باشند… یونگ و فروید با تاکید فراوانی که بر روان مستقل فرد داشتند، نقش اجتماع را در حفظ سلامت روانی فرد ناچیز انگاشتند.

به همین دلیل من در ابتدای پروسه درمان، شرایط مراجعان بالینی ام را براساس موقعیت اجتماعی آن ها ارزیابی می کنم… آدم ها در کنار یکدیگر زندگی می کنند و موجوداتی منفرد و تنها نیستند. فرد اگر اندکی مورد پذیرش دیگران قرار بگیرد مجبور نیست که کاملا تحسین برانگیز باشد. به بیان ساده تر ما سلامت عقلی خود را در ارتباط با دیگران بدست می آوریم. سلامت روانی افراد تنها به دلیل داشتن ذهنی منسجم نیست بلکه سلامت آن ها به این امر وابسته است که اطرافیان به آن ها یادآوری می کنند که چطور فکر، عمل و صحبت کنند… به بیان دیگر اگر دیگران بتوانند حضورتان را تحمل کنند مدام بشکلی به شما یادآوری می کنند که درست رفتار کنید و به بهترین شکل خود ظاهر شوید. پیترسون در قانون اول از سودمندی بلاهت، از شرایط ارتباط با همکاران در محیط کار، از فلسفه داشتن مسئولیت و… صحبت می کند.

قانون دوم: تصور کنید میتوانید به چه کسی تبدیل شوید و سپس تنها بر همان هدف تمرکز کنید

چگونه می دانید که چه کسی هستید؟ پیچیدگی شما فراتر از ادراک شماست. شما غیر از بقیه انسان ها پیچیده تر از هر آن چه هستید که وجود دارد فراتر از هر باوری، وقتی آن چه هستید را با آن چه می توانستید باشید در هم می آمیزید نا آگاهی تان پیچیده تر می شود شما فقط موجودیت فعلی خود نیستید، بلکه آن چه در حال رشد است نیز هستید و پتانسیل موجود شما برای وسعت این رشد هم از درک شما خارج است. اما بی میلی نسبت به استفاده تمام و کمال از فرصت هایی که زندگی برای مان فراهم می کند هم می تواند آن پتانسیل را مخفی نگاه دارد. پس سوال مهم اینست که اگر می توانستید همان کسی بشوید که همیشه می خواستید آن شخص چگونه آدمی بود؟… همه ما اگر خوش شانس باشیم عاشق چیزی هستیم که ما را به سمت خود می کشد و توجه ما را جلب می کند. عاشق یک شخص، یک ورزش، یک مسئله سیاسی یا علمی، عاشق هنر یا…. اشتیاقی که دلیل آن را نمی دانیم و کنترلی بر آن نداریم.

———————————————————————————————–

پدیده هایی که ما را درگیر خود می کنند مانند چراغ هایی در امتداد یک مسیر تاریک بخشی از فرایند های ناخوداگاهی هستند که به رشد روحی و روانی ما اختصاص یافته اند.

———————————————————————————————–

شما علاقه مندی هایتان را انتخاب نمی کنید، آن ها شما را انتخاب می کنند… چیزی را هدف قرار دهید. بهترین هدفی را انتخاب کنید که در حال حاضر می توانید تصور کنید، به آرامی به سمت آن حرکت کنید … اگر طی حرکت راه بهتری را پیدا کردید، مسیر خود را تغییر دهید، البته تشخیص تفاوت بین تغییر مسیر و انصراف از ادامه راه آسان نیست. در هر حال انضباط و تغییر شما را به پیش می برد با اراده می توانید داستانی معنادار و سازنده برای زندگی خود بیابید که با گذشت زمان بهبود می یابد..

کافه کتاب خوارزمی

قانون سوم: مسائل ناخوشایند را در ابهام پنهان نکنید

پیترسون در این قانون به موضوع جالبی اشاره می کند از نظر او تباهی با خود فریبی ارتباط دارد. منطق دانان سختگیر، خودفریبی را امری غیرممکن می دانند. آن ها نمی توانند این نکته را درک کنند که چگونه ممکن است که یک شخص هم زمان به یک امر و متضاد آن باور داشته باشد. منطق دانان، روانشناس نیستند و نمی دانند که ممکن است، خودشان نیز لحظاتی در زندگی نسبت به اعضای خانواده خود هم زمان هم عشق بورزند و هم از آن ها بیزار باشند. پیترسون می گوید اگر خواسته خود را مشخص کنید و خود را به پیگیری آن متعهد کنید ممکن است شکست بخورید، اما اگر دقیقا مشخص نکنید که چه می خواهید قطعا شکست خواهید خورد. نمی توانید به سمت هدفی شلیک کنید که تمایلی به دیدنش ندارید. نمی توانید به هدفی بزنید که به سمتش نشانه نگرفته اید. به جای پنهان کردن مسائل در ابهام، باید احساسات خود را بپذیرید…

قانون چهارم: توجه داشته باشید فرصت ها در جایی پنهان می شوند که مسئولیت پذیری نادیده گرفته شده است

معنایی که باعث بقا در زندگی می شود در پذیرش مسئولیت یافت می شود. شما باید این مسئولیت را به دوش بکشید که در حال حاضر چه کسی هستید و در آینده می خواهید چه کسی بشوید. این بدان معناست که اگر اکنون با خود رابطه خوبی دارید، باید همیشه این کار را تکرار کنید. می فهمید که تفاوت چندانی بین نحوه رفتار شما با خود و دیگران وجود ندارد. اگر احساس مسئولیت نباشد شادی هم نخواهد بود. در واقع نا امیدی نشانه ای از اعماق وجودتان است. نشان می دهد مشکلاتی وجود دارند که باید اصلاح شوند و این مشکلات باید توسط خود شما رفع شود. پس آن آزردگی و پریشانی چیست؟ نیاز به خوشبختی نیست بلکه نیاز به اقدام و ماجراجویی است که یک زندگی واقعی راشکل می دهد.

قانون پنجم: کاری را انجام ندهید که از آن متنفرید

وقتی از ما خواسته می شود کارهایی را انجام دهیم که از نظرمان نفرت انگیز و احمقانه هستند مجبور می شویم برخلاف همان ارزش هایی عمل کنیم که برای پیشرفت به ما انگیزه می دهند و ما را از تسلیم شدن در برابر سردرگمی و وحشت حفظ می کنند. اگر در مواجهه با مسئله کوچکی که با اصول اخلاقی شما در تضاد است، هیچ اعتراضی نمی کنید چگونه تصور می کنید وقتی که این نوع تخلفات واقعا از کنترل خارج شود شما چشمان تان را به روی آن نبسته و با آن همراه نمی شوید؟ بخشی از رفتن به محدوده فراتراز نظم این امر است که بدانید چه زمانی به چنین منطقی برسید و بخش دیگر آن درک این نکته است، که وجدان شما تعیین کننده اعمال شماست و بر وظیفه اجتماعی شما تقدم دارد…

قانون ششم: ایدئولوژی را رها کنید

نیچه معتقد بود هنگامی که هدف زندگی انسان در جایی خارج از ساختار هدفمند اندیشه توحیدی و جهان معنادار آن قرار بگیرد و دچار ابهام و عدم قطعیت شود گرایش به عقاید نیهیلیستی روندی صعودی خواهد یافت. به باور او در این شرایط مردم به جای تفکر توحیدی به ایدئولوژی متحجرانه تمامیت گرایی و استبداد روی می آورند…. او ادعا می کند که وجود نوع جدید انسان – اَبَرانسان پس از مرگ خدا ضروری است تا جامعه دچار ناامیدی و نظریه پردازی های سیاسی بیش از حد سیستماتیک نشود… خطرناک ترین ویژگی روشنفکران دروغین، تقلیل ایدئولوژیکی مفاهیم است ایدئولوگ ها معادل فکری بنیادگرایان هستند… پیترسون در این قانون از مقصر تراشی صحبت می کند. مقصر تراشی موجب تلخکامی می شود. این امر پیامد آن است که به جای این که دشمن را درون خود جست و جو کنیم آن را در بیرون از وجود خود مان ببینیم… اگر با خود صادق هستید و از غفلت و خود فریبی دوری می کنید اخلاقی تر آن است که منشا خطاهای جهان را در خودتان جست و جو کنید. وقتی به جای دیدن عیب های کوچک دیگران، عیب های بزرگ خودتان را ببینید، بهتر می توانید عمق مسائل را درک کنید در چنین شرایطی منشا مشکلات را آسان تر پیدا می کنید…” خلاصه ای از ۶  قانون کتاب فراتر از نظم مطرح شد و دوستان هم به بحث و تبادل نظر پیرامون مباحث مطرح شده پرداختند…

“بنظرم قانون آخر جالب بود، مدتی بود که به دنبال تعریفی از حق بودم این که حق چطور تعریف می شود. در جست و جوی جوابی برای پرسش خود بودم که اتفاقی پادکستی پیداکردم و گوش دادم. مورد جالبی را بیان می کرد. مطلب این بود که حق تعریف خاصی ندارد که بگوییم این هست و تمام. در واقع هر کسی با توجه به ارزش های خودش از حق تعریفی دارد. بهتر است داستانی که به مولانا نسبت داده شده را نقل کنم تا بهتر مفهوم را برسانم. نمی دانم آیا واقعا منبع مولاناست یا نه به هر حال این حکایت مفهوم جالبی داشت…

حقیقت آینه ای بود که از آسمان و از دست خدا بر زمین افتاد و شکست هر کس تکه ای از آن را برداشت، خود را در آن دید و گمان کرد که حقیقت نزد اوست.. حال آن که حقیقت نزد همگان بود. حقیقت تنها چیزی نیست که در ذهن ما می گذرد. در واقع ایدئولوژی چیزی است که فکر می کنیم درست است چون اگر قبولش نداشته باشیم که دیگر ایدئولوژی ما نیست. پس ما براساس ایدئولوژی خودمان رفتار می کنیم. اگر بدانیم چیزی که فکر می کنیم تمام حقیقت را تشکیل نمی دهد، در موضع خودمان نرم تر می شویم، در افکار و اظهار نظرات مان منعطف تر می شویم. در واقع قانون ششم رها کردن ایدئولوژی به این مطلب اشاره دارد.

پیترسون می گوید ما همیشه دشمن را بیرون از خودمان تصور می کنیم در حالی که این باعث حق به جانبی در ما می شود ولی اگر آگاهی وجود داشته باشد باعث می شود به سمت راه حل ها پیش برویم و درک متقابل آدم ها از هم بیشتر می شود. در جنگ نباشیم که حق با من است و من درست می گویم… در کتاب “دوباره فکر کن” از طرز فکر دانشمند صحبت می شود این که به دانشی که داری باید تردید داشته باشی و راجع به چیزی که نمی دانی کنجکاو باشی. در خیلی از کشورها و از جمله کشورمان ایران، اگر اصلاحات درست و حسابی انجام نمی شود بخاطر اینست که این رویکرد “دوباره فکر کردن” در سیاست های اجرایی خرد و کلان وجود ندارد. مسئولین و مردم طبق اصول خاصی رفتار می کنند…

من با کتاب هایی با عنوان ۱۲قانون برای ثروتمند شدن، ۱۲قانون برای موفقیت مشکل دارم، شاید این قوانین برای کشورهای اروپایی جواب بدهد اما برای کشورهایی مثل ما جوابگو نخواهد بود چون متناسب با فرهنگ بومی ما نیست… من البته کتاب را نخواندم ولی این ۶ قانون را بطرقی دیگر شنیده بودم و مطلب جدیدی نداشت…

من مخالف نظر شما هستم اصلا قیاس درستی نیست. این کتاب با کتاب های به اصطلاح زرد فرق دارد. این کتاب از فلسفه، جامعه شناسی، روانشناسی مشتق شده از یونگ و فلاسفه الهام گرفته است… دوستان، کتابی را که نخواندید، نقد نکنید و برچسب نزنید… در ارتباط با قانون پنجم که گفته بود کاری را انجام ندهید که از آن متنفرید خب این خودش یک ایدئولوژی است و بالاخره آدم گاهی مجبور است کاری که دوست ندارد را انجام بده… متاسفانه برداشت شما، از خلاصه ای که اینجا مطرح شده و کتابی که ۵ دقیقه ورق زدید، برآمده است. این قضاوت به درد جملات اینستاگرامی می خورد نه این کتاب، که شالوده ای از فلسفه و روانشناسی است. دقیقا بحث جامعه ما همین قضاوت ها و برچسب زدن ها، از روی ناآگاهی است. از طرف سوال می شود چرا با اسلام یا قرآن مخالفی؟ اصلا دو تا سوره یا آیه خواندی؟ وقتی اصلا شناختی از جردن پیترسون نداری اصلا کتاب را لمس نکردی چه برسد به این که بخوانی، داری به کتاب برچسب میزنی که حرف تازه ای ندارد ..”جلسه چالشی و خوبی بود. در بخش اول کتاب فراتر از نظم مطلب جالبی خواندم، دوست داشتم در انتهای گزارش بنویسم…”اگر سعی کنید درباره موضوعی با دیگران ارتباط برقرار کنید که برایشان اهمیتی ندارد، ممکن است ارزش ارتباط شما و حتی ارزش حضور خود شما به کل از بین برود.”

جلسه در ساعت ۲۰:۲۰ به پایان رسید.

جلسه سی ام تیرماه “کافه کتاب خوارزمی” ادامه کتاب فراتر از نظم خواهد بود.

image

گردآورنده : الهام عرب
عاشق کتاب خوندن و علاقه مند به تولید محتوا و مطالعه در حوزه جامعه شناسی و روانشناسی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *