سی و دومین جلسه کافه کتاب خوارزمی – بررسی کتاب دوباره فکرکن

۱۶ تیرماه ۱۴۰۲ جلسه” کافه کتاب خوارزمی” به بحث و گفتگو درباره کتاب “دوباره فکرکن” از آدام گرانت اختصاص داشت. در این جلسه در خدمت دکتر” صمدیه رئیس مرکز مشاوره دانشگاه بیرجند بودیم. جلسه در ساعت ۱۸:۴۰ آغاز شد. ابتدا، دکتر صمدیه نویسنده و کتاب را معرفی کردند و در ادامه دوستان به بحث و گفتگو درباره کتاب و تجربه زیسته خودشان در ارتباط با موضوعات مطرح شده پرداختند. با گزارش جلسه سی و دوم کافه کتاب با من همراه باشید…

کتاب دوبار فکر کن“آدام گرانت متخصص روانشناسی سازمانی، نویسنده و استاد دانشگاه است. با انتشار مقالات متعدد یکی از تاثیر گذار ترین محققان در حوزه های کسب و کار و مدیریت است. کتاب های او در لیست پرفروش ترین های نیویورک تایمز و آمازون قرار دارد و در شرکت های بزرگی چون گوگل و  بنیاد گیتس سمت مشاور داشته است. یکی از کتاب های مهم و پرفروش گرانت، کتاب دوباره فکر کن است که در ایران حق کپی رایت آن توسط نشر نوین خریداری و ترجمه شده است. نویسنده در این کتاب، ما را به دوباره اندیشیدن درباره عقاید و تفکرات تشویق می کند. افراد هم زمان با تغییر و تحولات در دنیای مد، لباس و تکنولوژی به سرعت هم سو می شوند اما در باورها و عقاید خودشان به ندرت تجدید نظر می کنند و براین اساس مجبور به دادن هزینه های گزافی می شوند.

گرانت از چهار طرز تفکر سخن می گوید. گاهی ما در قالب واعظ هستیم، به این صورت که همیشه از عقاید و باورهای خودمان دفاع می کنیم یا هم چون یک دادستان از عیوب و اشکالات طرز فکر دیگران برای اثبات اشتباهات آن ها و یا برای غلبه بر آن ها استفاده می کنیم  در طرز فکر سیاستمدار ما تلاش داریم که به هر صورتی که شده تایید دیگران را بدست بیاوریم  و اگر مثل یک دانشمند فکر کنیم می پذیریم که چقدر کم می دانیم. اگر دانشمند باشید، تجدید نظر یکی از مبانی اصلی شغل تان خواهد بود. دانشمند بودن یک چارچوب ذهنی است. طرز فکری که با موعظه گری، بازپرسی و سیاسی بازی فرق دارد. وقتی در پی حقیقت باشیم طرز فکر دانشمند را اتخاذ می کنیم.

گرانت در کتاب داستانی را نقل می کند از خانمی که نابیناست، اما دائما غرولند می کند که چرا در یک اتاق تاریک حضور دارد. در متون پزشکی از آن تحت عنوان سندرم آنتون یاد می کنند. فقدان خودآگاهی در شخصی که ناتوانی جسمی و شهودی دارد اما خودش آن مشکل را حس نمی کند. در واقع همه ما نقاط کوری در دانش و عقاید خود داریم. خبر بد آن که نقاط کور نمی گذارند، نابینایی مان را درک کنیم و به همین دلیل دچار اعتماد بنفس کاذب درباره قضاوت های مان هستیم و نمی توانیم تجدید نظر کنیم. خبر خوب این جاست که با بکارگیری گونه صحیحی از اعتماد بنفس می توانیم دیدگاه شفاف تری نسبت به خودمان داشته باشیم و دیدگاه مان را به روز کنیم.

گرانت از سندرم دیگری به نام دانینگ-کروگر نام می برد. دو روانشناس به نام های دیوید دانینگ و جاستین کروگر گزارشی درباره مهارت و اعتماد بنفس داشتند. آن ها دریافتند که در بسیاری از موقعیت ها افرادی که نمی توانند، نمی دانند که نمی توانند. براساس آن چه هم اکنون تحت عنوان اثر دانینگ کروگر شناخته می شود، وقتی فاقد شایستگی های کافی هستیم احتمالش بیشتر است که اسیر اعتماد بنفس کاذب شویم. بررسی اقتصاد دان ها بر عملیات و رویکردهای مدیریتی هزاران شرکت نشان می دهد، که مدیران عموما توانایی هایشان را دست بالا می گیرند.

کافه کتاب خوارزمی

یکی از رفتارهایی که باعث آزار می شود، تظاهر به دانش است. یعنی زمانی که فرد مسئله ای را نمی داند اما تظاهر می کند آن را می داند. همه ما در خیلی از کارها مبتدی هستیم و لزوما این حقیقت را نادیده نمی گیریم اما عموما در مهارت های مطلوب مان است که خود را دست بالا می گیریم. مثلا فکر می کنیم مهارت خوبی در برقراری گفتمان های میخکوب کننده داریم اما در موقعیت های نظیر رانندگی یا مدیریت احساسات، به سادگی تجربه را با تخصص اشتباه می گیریم و دچار اعتماد به نفس کاذب می شویم. گرانت دیدگاه جالبی درباره اشتباه کردن دارد. لذت اشتباه کردن، در واقع هیجان باور نداشتن به هرآنچه فکر می کنیم است. اکثر ما عادت کرده ایم خود را در قالب باورها، ایده ها و ایدئولوژی هایمان تعریف کنیم اما ناتوانی در تطبیق ذهنیت مان با تغییرات دنیا و تکامل دانش، مشکل ساز خواهد شد. امکان دارد آن قدر عقایدمان، مقدس شوند که حتی فکر اشتباه بودن آن عقاید هم عصبانی مان کند و ضمیر دیکتاتوری مان وارد عمل شود تا استدلال های مخالف را فرو نشاند، با هر گونه شواهد مغایر مقابله کند و راه یادگیری را ببندد.

———————————————————————————————————————-

شخصیت شما باید مبتنی بر ارزش های تان باشد نه چیزهایی که به آن ها باور دارید.

———————————————————————————————————————-

ارزش ها همان اصول کلیدی زندگی شما هستند. وقتی خود را نه براساس عقاید بلکه براساس ارزش های تان تعریف کنید، انعطاف پذیری لازم را خواهید داشت تا در صورت مشاهده شواهد جدید رویکردهای تان را به روز کنید. اگر اشتباهات مداوم مان موجب دستیابی به پاسخ صحیح شوند، همان تجربه اشتباه کردن هم می تواند لذت بخش باشد. ما در صورت نداشتن اعتماد بنفس دیگران را مسخره می کنیم اما وقتی مشکلی، با اشتباهات خودمان نداشته باشیم هیچ ترسی از خندیدن به خودمان نخواهیم داشت. تحقیقی نشان می دهد که هر قدر بیشتر به خودمان بخندیم انسان های شادتری خواهیم بود، به جای سرزنش خود بابت اشتباهات مان می توانیم بخشی از سوء برداشت های قبلی مان را به سرگرمی های کنونی خود بدل کنیم. البته اشتباه کردن همیشه هم لذت بخش نیست. مسیر پذیرش اشتباهات پر از لحظات دردناک است و برای مدیریت بهتر این لحظات باید بخاطر داشته باشیم که این خطاها لازمه پیشرفت مان هستند. نکته مهم دیگر روانشناسی تعارض سازنده است. اگر تمامی افراد یک جامعه عقاید مشابهی داشته باشند استدلال ها بشدت مبتذل خواهد شد. دو نوع تعارض را می توان اشاره کرد…

تعارض رابطه، در واقع کشمکش های شخصی و احساسی است که نه صرفا با اصطکاک بلکه با بیزاری پر شده اند” چشم دیدنت را ندارم … از کلمات ساده استفاده می کنم تا در سطح فهم تو باشم …”گونه دیگر، تعارض وظیفه است. کشمکش درباره ایده ها ، عقاید و یا بحث مان درباره استخدام یک متقاضی، انتخاب رستوران برای شام یا انتخاب اسم برای کودک نمونه ای برای تعارض از وظیفه است. خیلی از تیم ها به ماه ها زمان نیاز دارند تا پیشرفت هایی در زمینه برقراری روابط میان اعضا داشته باشند. تعارض رابطه در آغاز همکاری تیم های ضعیف بیشتر از تعارض وظیفه آن ها بوده است.

هر چند مخالفت سازنده یکی از مهارت های حیاتی زندگی است اما خیلی از ما هیچ گاه به چنین موهبتی نمی رسیم این مشکل از کودکی آغاز می شود. والدین پشت درهای بسته بحث می کنند و می ترسند که مبادا اختلافات آن ها موجب اضطراب بچه ها شود یا به نوعی شخصیت شان را تخریب کند. تحقیقات نشان می دهد که تکرار بحث میان والدین هیچ تاثیری بر پیشرفت آکادمیک اجتماعی یا احساسی کودکان ندارد. مهم است که والدین در بحث هایشان احترام متقابل را حفظ کنند، آن دسته از فرزندانی که تعارض های سازنده والدین شان را می بینند، امنیت روانی بیشتری در دوران ابتدایی دارند و طی چند سال آتی نیز مساعدت و مهربانی بیشتری نسبت به همکلاسی هایشان خواهند داشت.

گرانت می گوید: رهبران زیادی را دیده ام که هیچ تمایلی به شکل گیری تعارض وظیفه ندارند آن ها پس از کسب قدرت، تنش سازها را، نادیده می گیرند و فقط به چاپلوس ها توجه می کنند.، به این نتیجه رسیده ام که باید علاوه بر شخصیت، ارزش های شان را هم در نظر بگیرند. بدنبال افراد ناسازگاری می گردم که نه گیرنده بلکه بخشنده باشند. عموما بخشنده های ناسازگار می توانند بهترین منتقدان باشند. هدف نهایی آن ها ارتقای کار است نه این که عزت نفس خودشان را حفظ کنند. به چالش می کشند، چون اهمیت می دهند. آن ها عشق سخت گیرانه خود را عرضه می کنند. تجدید نظر، مهارتی صرفا فردی نیست بلکه یک توانمندی جمعی است و وابستگی زیادی به فرهنگ سازمان دارد.

بررسی کتاب دوباره فکر کن 

از کجا می دانی؟ این پرسشی است که باید بیش از پیش مطرح کنیم چه از خودمان چه از دیگران. آزار دهنده ترین بخش نتیجه گیری را قطعیت آن می دانم. اگر یک موضوع، آن قدر مهم است که شایسته نگارش یک کتاب کامل بوده است، پس نباید پایان بپذیرد بلکه باید پایانش باز بماند، در واقع تصمیمم برای این کتاب همین بود… همه ما می توانیم مهارت تجدید نظر مان را ارتقا دهیم. صرف نظر از نتیجه بنظرم اگر همگی عینک دانشمند به چشم بزنیم، دنیا به مکان بهتری تبدیل خواهد شد… کتاب مطالب جالب و آموزنده زیادی دارد که به دوستان توصیه می کنم حتما کتاب را مطالعه کنند. دوست دارم نظر دوستان را درباره مطالبی که عنوان شد بدانم.” در اینجا صحبت های دکتر صمدیه به پایان رسید و دوستان به بیان نظرات خودشان پردختند…

“آقای دکتر درباره سندرم دانینگ کروگر صحبت کردید، به نظرم مشکل از عدم احساس نیاز به این بازنگری در عقاید و افکار است. من ماشین و خانه م را عوض می کنم به نسبت نیازی که احساس می کنم و توانی که دارم، اما آدم ها حاضر به این بازنگری نیستند متاسفانه… تجربه من در تغییر باورها و عقایدم متفاوت بود. من براساس یک شوک مجبور به تغییر باورهام شدم. گاهی یک دوست به شما تلنگری می زند و بعد شما با خودت می گویی من اصلا از این زاویه به این موضوع نگاه نکرده بودم، از یه جایی خیلی با شک به خودم نگاه کردم. این که من آدمی هستم، با تمام خطاها و اشتباهایی که ممکن است مرتکب شوم، از کجا معلوم من درست رفتار کرده باشم؟ یا چرا من باید بر حق باشم؟ در صورتی که قبلا حس حق به جانبی در من زیاد بود… من بارها به خودم گفتم باید تغییر کنم اما بعد دچار شک شدم آیا درست است که تغییر کنم؟ مثلا من با همسرم سر یک ایده یا موضوعی با هم صحبت می کنیم، من بعد از صحبت های زیاد با همسرم، ایده و نظرش را می پذیرم، اما او سر حرف خودش هست، ولی من دچار تردید می شوم آیا تغییر عقیده و نظرم کار درستی بود یا نه؟ من با فرزند پسرم خیلی سختگیرانه برخورد می کنم با این که ده ساله است” میگه مامان تو چقدر شبیه ناظم مدرسه هستی” با این حرفش متوجه شدم که چقدر سخت گیر بودم و می خواهم تغییر کنم اما تغییر من را نمی پذیرد..”از طرفی هم بخاطر این که بحث و جدلی پیش نیاد همیشه عقاید و نظراتم را سانسور کردم یا به زبان نیاوردم من همیشه از حق خودم گذشتم و تمام این حرف نزدن ها باعث حس اضطراب و افسردگی شده برای من و متاسفانه این اضطراب را هم به فرزندم منتقل کردم…

دکتر صمدیه پرسیدند: بنظر شما فرهنگ تا چه حد می تواند در” نه گفتن” یا “نه نگفتن “ما تاثیر گذار باشد؟ صدر در صد تاثیرگذارست در شهرهای کوچکی مثل بیرجند در خانوادهنه نگفتن” را یاد می گیریم، همیشه طرف مقابل و منافع او سنجیده می شود، ولی در شهر های بزرگ مهارت” نه گفتن” را از کودکی به بچه ها آموزش می دهند ولی ما هم ناخواسته این شیوه غلط تربیتی را به بچه ها منتقل می کنیم… من به شخصه آدم منعطفی هستم اما آدم های اطرافم با اعتماد بنفس کاذبی که دارند ارتباط را سخت می کنند… دکتر صمدیه در این باره گفتند: ما همیشه نمی توانیم با انعطافپذیری دیگران را موافق خودمان کنیم. وقتی ما در روابط مان بدون برچسب و قضاوت به حرف هم دیگر گوش بدهیم آسیب آن رابطه خیلی کم می شود…

بنظرم اگر همه ما در بحث روابط به مرحله” پذیرش برسیم خیلی خوب می شود. من، همسر یا همکارم را با این خصوصیات اخلاقی قبول دارم.. من مدیر یک کارگاه پوشاک بودم به همه پرسنلم می گفتم: که ما یک تیم ۲۰ نفره هستیم با ۲۰ اخلاق و تفکر مختلف، کنار هم داریم کار می کنیم. باید سعی کنیم از هم ناراحت نشویم و همدیگر را قضاوت نکنیم، من برای اینکه موافق شما باشم باید مثل شما فکر کنم ولی من نمی توانم مثل بیست نفر فکر کنم… دکتر صمدیه در پایان گفتند: بحث اصلی کتاب درباره توان بازنگری کردن در افکارمان است.

یکی از این راهکارهایی که می شود عنوان کرد اینست که از اطرافیان مان بپرسیم ما چه نقاط کوری داریم؟ تا حالا از همسرت پرسیدی به چه ویژگی های رفتاری  من افتخار می کنی؟ یا کدام رفتارها را باید تغییر بدهم؟ در واقع این بازنگری در روابط کاری و دوستانه هم باید وجود داشته باشد تا روابط سالم تری داشته باشیم.”

جلسه در ساعت۲۰:۱۰ به پایان رسید جلسه خوب و پرباری بود. اولین جلسه ای بود که در خدمت دکتر صمدیه بودیم.

با نظر دوستان عزیز کتاب” فراتر از نظم” از جردن پیترسون برای هفته جلسه آینده”کافه کتاب خوارزمی” انتخاب شد.

پرسنل موسسه

گردآورنده : الهام عرب
عاشق کتاب خوندن و علاقه مند به تولید محتوا و مطالعه در حوزه جامعه شناسی و روانشناسی

۴ دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *