دوم دیماه ۱۴۰۱ هفتمین جلسه کافه کتاب خوارزمی برگزار شد. این دورهمی حال و هوای یلدایی داشت و استاد سروریان و خانم ناهید سیاح زاده از شاعران و اعضای کانون هنرمندان دعوت کرده بودیم تا از شب یلدا و حافظ و مولانا گپ و گفتی داشته باشیم. در ادامه با گزارش این جلسه یلدایی کافه کتاب خوارزمی با ما همراه باشید.
“یلدا یک واژه پارسی نیست. ریشه اش از زبان سریانی و به معنی زایش است که به زایش مهر و آیین مهرپرستی بر می گردد. ایرانیان باستان یلدا را به عنوان تولد الهه مهر یا میترا جشن می گرفتند. در زمان ابوریحان بیرونی به دی ماه، خورشید ماه نیز می گفتند که نخستین روز آن خرم روز نام داشت. از آن جا که خرم روز، بلندترین شب سال را پشت سر دارد، پیوند آن با خورشید معنایی ژرف می یابد. از پس بلندترین شب سال که یلداست، خورشید از نو زاده می شود و طبیعت دوباره آهنگ زندگی ساز می کند. یلدا در فراتر از مرزهای ایران نیز جشن گرفته میشود.”
سخنران اصلی جلسه استاد سروریان ضمن اشاراتی به پیشینه جشن یلدا و آیینی چون حافظ خوانی عنوان کردند: “ما با خواندن حافظ می توانیم به یک معرفت و خودآگاهی برسیم. در واقع تمامی کهن الگوهای یونگی هم در آن نهفته است و به دلیل وحدت وجودی و هستی شناختی موجود در آثار به الاخص حافظ و مولاناست که مخاطبانی فراتر از مرزهای ایران دارند. متاسفانه پس از بروز مدرنیته، فاصله ای بین مردم با این آثار رخ داده که برای از بین بردنش باید آگاهانه در پی بازیابی این آثار ادبی باشیم. البته نمی توان به یکی از مهمترین محسنات دنیای دیجیتال اشاره نکرد که همانا دسترسی آسان به اساتید حافظ شناس یا مثنوی پژوه است که کمک شایانی به رشد جهان بینی و آگاهی فرد می نماید.”
ایشان در ادامه افزود: حافظ از نوادری است که واقعا مراتب اسفار اربعه عقلیه را طی کرده و به مقام عارف رسیده بود. عارف کسی است که منیات خود را نابود می کند حافظ فیض مطلق است و این ما هستیم که به فراخور خودمان با او ارتباط برقرار می کنیم.
از نظر حضرت حافظ کلید رسیدن به گنج مقصود در دو چیز است “آه شب” و “دعای صبح”
سحر با باد می گفتم حدیت آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب گلید گنج مقصود است بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی
اما متاسفانه تمام آه های ما دنیوی است و وقتی به اون مقصد میرسیم که از امور دنیوی رها شویم.
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
آنچه مانع رسیدن ما به مقصود و گنج معنوی می شود همین غبار تصورات مادی و دنیوی ما است.
به در خواست دوستان استاد سروریان، تفالی به دیوان حضرت حافظ زدند که این غزل آمد:
چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید زباغ عارض ساقی هزار لاله برآید
نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید
حکایت شب هجران نه آن حکایت حالیست که شمه ای ز بیانش به صد رساله برآید
زگرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت که بی ملالت صد غصه ،یک نواله برآید
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود خیال باشد کاین کار بی حواله برآید
گرت چو نوح نبی صبر هستدر غم طوفان بلا بگردد و کام هزار ساله برآید
نسیم زلف تو چون بگذرد به تربت حافظ ز خاک کالبدش صد هزار لاله برآید
در ادامه نیز خانم سیاح زاده به حافظ خوانی پرداختند.
گردآورنده : الهام عرب
عاشق کتاب خوندن و علاقه مند به تولید محتوا و مطالعه در حوزه جامعه شناسی و روانشناسی
بدون دیدگاه