نقد و بررسی کتاب “تئوری انتخاب” در جلسه بیست و یکم


جمعه ۲۵ فروردین دومین جلسه “کافه کتاب خوارزمی” در سال ۱۴۰۲ با موضوع نقد و بررسی کتاب “تئوری انتخاب” در ساعت ۱۶:۰۰ آغاز شد. با شرحی از این جلسه با من همراه باشید .

دکتر گلسر در سال ۱۹۲۵ در اوهایو امریکا بدنیا آمد. در همان شهر تحصیلات خود را ادامه داد، ابتدا در رشته مهندسی تحصیل کرد اما بعلت علاقمندی به روانشناسی ،در این رشته به تحصیلات خود ادامه داد. گلسر در برابر رویکرد مسلط سنتی روان تحلیل گری موضع گیری کرد و ادعا نمود که زیرساخت های اصلی اختلالات روان شناختی و نشانه های مرضی بیماران، نه تجربه های گذشته یا سرکوب خاطرات واپس رانده شده به حوزه ناخوداگاه فرد، که مسئولیت گریزی و نادیده انگاری واقعیت است. دغدغه اصلی گلسر انتخاب‌های انسان‌ها است. او براین باور بود که ریشه بسیاری از رفتارهای ما در انتخاب هایی است که داریم. وی معتقد بود که اگر انتخاب‌های خود را اصلاح کنیم، رفتارهایمان هم اصلاح خواهد شد. گلسر در این کتاب بر مرکز “کنترل درونی” انسان‌ها تاکید می‌کند. در واقع سبک روانشناسی او “کنترل درونی” است.

یک موقعیت در زندگی ما پیش می‌آید و ما باید در مورد آن دست به انتخاب بزنیم و موضع خودمان را مشخص کنیم. وقتی انتخاب خودمان را می‌کنیم، قاعدتا نتایجی برای ما اتفاق می‌افتد، ما این انتخاب‌ها را در یک شرایط مشخص و معین انجام داده‌ایم و این شرایط هم به صورت ناخوداگاه روی انتخاب های ما تاثیر دارد. سوالی که هر کس باید جواب دهد، این است که وقتی نتایج حاصل می‌شود و ما به آن فکر می‌کنیم، چه سهمی از این نتایج را به انتخاب‌های خودمان و چه سهمی را به شرایط و موقعیتی که در آن قرار داریم، نسبت می‌دهیم. قطعا عده‌ای سهم شرایط را بیشتر از انتخاب‌های خودشان می‌دانند. این دسته مرکز کنترلشان “بیرونی” است. برخی هم بر این باورند که سهم انتخاب‌ها و تصمیماتشان از شرایط بیشتر است، این دسته مرکز کنترلشان “درونی” می‌باشد. تمام تلاش گلسر این است که مرکز کنترل انسان‌ها را درونی کند و بگوید که سهم انتخاب‌ها و رفتارهای ما خیلی بیشتر از شرایط و موقعیت است. گلسر بر این باور بود که افراد باید بدانند که همه چیز از انتخاب‌ها رفتارها و تحلیل‌های خودشان سرچشمه می‌گیرد. این نظریه به ما می‌آموزد که بیشترین انگیزه ما مربوط به آن لحظه‌ای است که یک چیزی را می‌خواهیم پس تمام تلاش خود را برای تحقق آن به کار می‌بندیم و آن جاست که می‌فهمیم می‌توان تاثیر شرایط و عوامل بیرونی را کاهش داد.

—— مسئله مهمی که کتاب “تئوری انتخاب” به ما می‌آموزد، متفاوت بودن درک آدم ها از واقعیت است. ——

همه در یک جهان زندگی می‌کنیم و پیش چشم ما یک اتفاق می‌افتد ولی باز هم درک افراد از آن اتفاق با هم فرق دارد. ما براساس آن چه که از واقعیت درک می‌کنیم، رفتار می‌کنیم و این رفتار می‌تواند درست یا نادرست باشد.

۱۰ اصل بنیادی تئوری انتخاب را اینجا ذکر می‌کنم:

  • ما تنها می‌توانیم رفتارهای خودمان را کنترل کنیم و رفتار دیگران از کنترل ما خارج است.
  • تنها چیزی که می‌توانیم به دیگران بدهیم اطلاعات است.
  • تنها مشکلات روانی که در بلند مدت با انسان‌ها همراه هستند یا می‌مانند، مشکلات عاطفی است.
  • مشکلات عاطفی بخشی از زندگی حال حاضر ماست.
  • امروز را آن چه در گذشته روی داده می‌سازد اما نمی‌توان درگذشته ماند. تنها کاری که از دست ما برمی‌آید، تلاش برای ارضا نیازهای پایه در حال حاضر است.
  • ما در ذهن خود تصویری از دنیای بیرون داریم که می‌توان آن را “دنیای کیفی” نامید و ارضای نیازها یعنی واقعیت بخشیدن به این دنیای کیفی.
  • تنها چیزی که وجود دارد، رفتار ماست.
  • هر رفتار ۴مولفه دارد: حرکت، فکر، احساس و فیزیولوژی
  • رفتارها انتخاب می‌شوند. از میان مولفه‌های حرکت، فکر، احساس و فیزیولوژی؛ ما فقط بر روی حرکت و فکر کنترل داریم.
  • رفتارها را با افعال نام گذاری می‌کنیم و عموما به بخشی از رفتار که برای ما به شکل ساده تری قابل تشخیص و تمایز است توجه می‌کنیم.

تئوری انتخابتئوری انتخاب معتقد است که همه رفتارهای ما حتی احساساتی مانند خشم و افسردگی مستقیم و غیرمستقیم توسط خود ما انتخاب می‌شود. تئوری انتخاب به این سوال مهم پاسخ می‌دهد که چرا بسیاری از ما آدم‌ها ناخشنود هستیم؟ و پاسخش بطور خلاصه این است که ریشه همه ناخشنودی‌های ما انسان‌ها یا در روابط آسیب دیده مان است یا در از دست دادن یک رابطه مطلوب و یا نرسیدن به رابطه مورد نظر.

حال سوال اینجاست که چرا این اتفاقات ناگوار در روابط انسان ها رخ می‌دهد. مثلا چرا ازدواجی که با عشق آغاز شده در ادامه به سردی و در نهایت به طلاق می‌انجامد؟ یا چرا روابط والد-فرزندی یا کارمند-کارفرما خشک و بی روح می‌شود؟ تئوری انتخاب این گونه پاسخ می‌دهد چون آدم ها می‌خواهند همدیگر را تحت کنترل و اجبار خود دربیاورند، به عبارت دیگر از کنترل “بیرونی” استفاده ‌کنند.

بعنوان مثال وقتی شوهری به همسرش زور می‌گوید که مثلا “چادر سرت کن یا حق کار کردن نداری” این عمل “کنترل گری” است و مقابله با آن بسیار سخت است. چنانچه شما در مقابل این صحبت منفعلانه برخورد کنید یا برای احقاق حق خود صحبت کنید، هر دو مورد انتخاب شما بوده است، چون شوهر در اینجا در مقام “والد کنترلگر” صحبت می‌کند و چه بهتر که صحبت را به سطح بالغ با بالغ ارتقاء یابد.

البته گاهی جامعه هم در انتخاب‌های ما تاثیرگذار است، چرا که اگر زن بخواهد برسر مواضع خودش باشد و تبعیت نکند، با توجه به قوانین مردسالار به عدم تمکین محکوم می‌شود و این جاست که گاهی انتخاب‌های ما از جبر شرایط به ما تحمیل می‌شود و ما را مجبور به انتخاب بین بد و بدتر می‌کند.

یک زن شاید بخاطر فرزندانش یا ثبات خانواده از حقوق خودش چشم پوشی کند و این گونه به نطر برسد که این نوعی سلب مسئولیت در برابر خویش باشد، ولی بهر حال در همه جا قوانین و مقررات و محدودیت‌هایی وجود دارد.

در نهایت این من هستم که انتخاب می‌کنم آیا تحت این شرایط می‌توانم کار بکنم یا نه؟ ببینید دوستان بحثی در این که جبر شرایط در انتخاب‌های ما موثر است، نیست؛ چون یک امر بدیهی است. صحبت دکتر گلسر و حرف تئوری انتخاب این است که ما از فرافکنی و مسئولیت گریزی دوری کنیم و مسئولیت انتخاب‌های خود را بپذیریم. فرض کنید فردی در کسب و کار خودش به موفقیت نرسیده اما به جای این که روش و رویکرد خودش را عوض کند، می‌گوید: من چون سرمایه، زمان و عمرم را روی این کار گذاشتم همین راه را ادامه می‌دهم. این انتخاب آن فرد است ولی همین فرد، تغییر ندادن روش خودش و شکست در کسب و کار را به شرایط اقتصادی و اجتماعی فرافکنی می‌کند.

اگر شما فردی زودرنج و حساس هستید و این خصوصیت باعث آسیب دیدن روابطتان می‌شود، باید انتخاب کنید که روی خود کار کنید تا شخصیت مثبت‌تری از خود بسازید. در واقع شما انتخاب می‌کنید که چگونه رفتار کنید. ما در شکل گیری احساساتی همچون استرس یا نگرانی هیچ اختیاری نداریم،  ولی کنترل نحوه ابراز احساسات، که رفتار من را شکل می‌دهد در اختیار ماست. مثلا الان تورم بالاست، گرانی زیاد است، تغییر این شرایط از توان شما خارج است، ولی نحوه تعامل شما با این شرایط انتخاب شماست.

اگر منفعلانه عمل کنید بدین صورت که “من هیچ کاری نمی‌توانم در این شرایط بد اقتصادی انجام بدهم” می‌شود انتخاب شما و اگر سعی کنید روی مهارت‌های رفتاری و توسعه فردیتان کار کنید، مثلا پس‌انداز کنید یا هر کار دیگری، آن هم می‌شود انتخاب شما. انسان یک موجود اجتماعی است، ما نمی‌توانیم به صورت ایزوله زندگی کنیم و باید روی اصول رفتاریمان کار کنیم و مسئولیت رفتار و اعمال خود را بپذیریم.

جلسه در ساعت ۱۷:۳۰دقیقه به پایان رسید .

پرسنل موسسه

گردآورنده : الهام عرب
عاشق کتاب خوندن و علاقه مند به تولید محتوا و مطالعه در حوزه جامعه شناسی و روانشناسی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *