جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱جلسه “کافه کتاب خوارزمی” با نقد و بررسی دو کتاب “وضعیت آخر” و “ماندن در وضعیت آخر” در ساعت۱۸و۳۰دقیقه برگزار شد. در روابط روزمره چه خانوادگی، عاطفی چه کاری با نحوه رفتار اطرافیانمان دچار چالش می شویم، گاهی از کنترل گری بیش از حد رییس مان، شریک عاطفی یا از رفتار بچه گانه همکارمان به ستوه آمده ایم، پر از خشم و عصبانیت بودیم… آگاهی از تحلیل رفتار متقابل در کنترل و مدیریت روابط کمک کننده است برای همین دوکتاب وضعیت آخر و ماندن در وضعیت آخر را انتخاب کردم …با شرحی از گزارش این جلسه با من همراه باشید.
در کتاب “وضعیت آخر” می خوانیم: “روش تحلیل رفتار متقابل توسط اریک برن ارائه شده است تحلیل رفتار متقابل یک مدل روان درمانی است که مبتنی بر این ایده شکل گرفته است که بزرگسالان همیشه بقایایی از تجربیات دوران کودکی خود را حمل می کنند در واقع تحلیل رفتار متقابل روشی است برای درک چکونگی عملکرد ذهن و چرایی انجام کاری که انجام می دهیم. هر انسانی دارای سه بعد شخصیتی کودک، والد و بالغ است که همه آنها با یکدیگر تعامل دارند تا وظایف خاصی را انجام دهند و تصمیمات روزمره را بگیرند.
- والد: مجموعه ای از تمام چیزهایی است که کودک در سال های اولیه زندگی خود ثبت کرده است تمام قوانین، توصیه ها و محدودیت ها متعلق به والد است که کودک آن ها را درست فرض کرده و در نهادش ثبت می شود.
- کودک: در ساختار کودک، تجربیات درونی خود را از هر چیزی که دیده، شنیده و درک کرده و ثبت کرده است. کودک همیشه بدنبال نشانه هایی از تایید یا عدم تایید است این مساله او را ناامید می کند و به این نتیجه می رسد که خوب نیستم.
- بالغ: فرد به دنبال پاسخی برای خودش است. بالغ رشد می کند، به روش تقلیدی قضاوت نمی کند بدنبال اجرای مجموعه ای از استانداردهای تعیین شده نمی باشد. بالغ این قدرت را دارد تا بررسی کند ببیند آیا این احساسات برای زمان حال مناسب است یا نه؟ یا اینکه دیگر به او کمک نمی کند و صرفا پاسخی به داده های قدیمی والد است.
چهار وضعیت در تحلیل رفتار متقابل مورد بررسی قرار میگیرد:
۱-من خوب نیستم تو خوب هستی: عموماً پیش فرض کودکان قرار می گیرد چون من تامین کننده نیازهای خودم نیستم و والدینم نیازهای من را برآورده می کنند پس من خوب نیستم و آن ها خوب هستند. اگر فرد در کودکی مورد تمسخر اطرافیان قرار گیرد عزت نفس پایینی خواهد داشت و این حس ناتوانی باعث می شود دیگران را بر خود مقدم بداند و بدنبال اخذ تایید آن ها باشد.
۲-من خوب نیستم تو خوب نیستی: اگر والدین و به خصوص مادر با کودک به لحاظ عاطفی سرد برخورد کند او را نوازش نکند یا پرخاشگرانه با او برخورد کنند، این حالت به وجود می آید. فرد بزرگسالی که در این موقعیت قفل می شود ارتباط عاطفی را از هر کسی در زندگی رد می کند که منجر به اعتماد بنفس پایین وی می شود.
۳-من خوبم تو خوب نیستی: بیشتر افراد خود شیفته و جنایتکاران در این وضعیت قرار می گیرند. در این وضعیت نقش والد منتقد بسیار پررنگ است هرچقدر فرد از دوران کودکی با دامنه وسیعی از امر و نهی و محدودیت و توقعات بی جا روبرو شود، مدام احساس شخص زندانی را دارد که زندگی اش توام با تحقیر، محدودیت وتنبیه است. به نحوی که اگر والد منتقد در کنار او نباشد خود را که تنها می یابد و نفس راحتی می کشد و این جاست که می گوید: “اگر من احساس زجر و بدبختی می کنم تماما بخاطر شماهاست من خودم خوبم و شما نه”. اگر فرد به مدت طولانی در این وضعیت باشد نهایتا دیگر حس گناه و عذاب وجدان نسبت به کارهای خودش را ندارد مانند بی احترامی و بی توجهی در ندیدن نیاز های دیگران، پرخاشگری و عصبانیت بخاطر برآورده نشدن نیازهای خودش، روحیه طلبکاری از دیگران… از نظر این افراد دیگران مقصرند و همیشه حق با خودشان است و تحت هر شرایطی مسئولیت اشتباهات را به گردن دیگران می اندازند.
۴-من خوبم توخوبی: تنها این موضع اگاهانه است. در واقع ساختار بالغ است که اعتبار داده های والد را آزمایش می کند و داده های کودک را به روزرسانی می کند تا بیان عاطفی را متعادل کند. بنابراین به سمت وضعیت من خوبم توخوبی حرکت می کند. دکتر هریس توضیح می دهد که نشانه های والد وکودک چیست. والد قضاوت کننده وعیب جوست اما کودک تکانشی و احساسی… تنها بالغ است که به ما فرصت تغییر و توسعه را می دهد.
اما کتاب “ماندن در وضعیت آخر“ از این صحبت می کند که چگونه می توانیم احساسات بد را از زندگی خود حذف کنیم و اجازه پیشروی به آن را در افکارمان ندهیم و اینکه چطور در وضعیت برد برد یعنی من خوبم و توخوبی قرار بگیریم.
کتاب به واقعیت های مختلفی در حوزه احساس انسانی می پردازد، این که احساسات برای هر فردی منحصر بفرد است اگر چه ما از واژه ها برای بیان آن ها استفاده می کنیم اما معنای غم برای من ممکن است با معنای غم برای دیگری متفاوت باشد. هریس سعی می کند به ما یادآوری کند که احساسات نه خوب هستند و نه بد آنها فقط واقعی هستند. تنها راه تغییر احساسات شناخت منشا آن ها و واقعیت پشت آنهاست. هدف نهایی تحلیل رفتار متقابل این است که بتواند، آزادی انتخاب داشته باشد. در واقع مقابله با احساسات بد و ایجاد احساسات خوب است. گفتگوی درونی را می توان بهترین روش بعنوان انتقال آگاهی از این جا و اکنون، درک بالغ از صحنه قدیمی کودک و والد توصیف کرد. گفتگوهای درونی ما منحصر بفردند و می تواند ما را از زمان حال جدا کند و به گذشته بکشاند.
تحلیل رفتار متقابل به ما اجازه می دهد که عملا ببینیم چه می گوییم وکدام بعد از شخصیت ما حرف می زند. وقتی بالغ را به کار می گیریم بخش های سیال کودک و والد از کار می افتند از طریق ردیابی در رفتارمان می توانیم بالغ را آگاهانه بکار ببریم وگفتکوی درونی منفی که از کودک و والد تغذیه می کند را از فعالیت بازداریم.
کودک و والد از همان ابتدای رشد در انسان شکل می گیرند و شکل گیری بالغ در انسان ها بسیار مشکل است و خیلی ها شاید هیچ گاه به بالغ دست نیابند. برای رسیدن به بالغ باید روی زمینه های بروز کودک و والد حساسیت بیشتری داشته باشیم …”
با توجه به خلاصه ای که از دو کتاب عنوان شد سوالی مطرح می شود بهترین حالت رابطه، حالت موازی بالغ با بالغ هست آیا رابطه بین رییس و کارمند بطور بالغ با بالغ امکانپذیر است؟ بنظر ناممکن می آید، چرا که مدیر بیشتر از جنبه والد خود که کنترل گری و مدیریت است با کارمند ارتباط برقرار می کند. قاعدتا رسیدن به رابطه مطلوب مشکل می شود. ما بعنوان یک انسان قدرت مدیریت یک رابطه را داریم همین مثال “مدیر و کارمند” اگر من بعنوان کارمند جوری رفتار کنم که مدیر بفهمد با من نمی تواند وارد بازی شود و هر طور خواست رفتار کند ولی همین مدیربا کارمندی که در قالب کودک و نقش قربانی باشد طور دیگری رفتار خواهد کرد پس ما در روابط مان نقش تعیین کننده ای داریم.
باید در روابط مان آگاهانه حضور داشته باشیم و فهم موضوع کنیم به این صورت که اگر این مکالمه ادامه پیدا کنه در انتها به دعوا ختم می شود، پس باید مدیریت کنم… در واقع باید بدنبال الگویابی روابط مان باشیم به این الگوهای رفتاری اشراف داشته تا از آسیب در امان بمانیم.
برای ارتباط با کودک ۳تا۴ساله باید در نقش یه کودک ۳تا۴ساله بود باید وارد دنیای کودکانه او شد و دنیا را از چشم کودک دید ولی برای ارتباط با والدین ۶۰ تا ۷۰ساله نمی شود، در نقش والد قرار بگیریم، باید بالغانه البته بشرط پذیرش والدین رفتار کرد. زنان و مردانی هستندکه به لحاظ سن، ۷۰تا ۸۰سال سن دارند اما در قالب یه کودک ۶یا ۷ساله رفتار می کنند .خیلی از بزرگسالان به مرحله بلوغ فکری نمی رسند. با توجه به این مسائل ما چطور رفتار کنیم که کودکان مان در وضعیت من خوبم توخوبی باشند؟ مهم ترین چیز در زندگی انسان رشد و پروش عزت نفس است.
اگر کودک انسانی در ۸ سال اول زندگی به لحاظ عزت نفس آسیب ببیند قاعدتا در بزرگسالی برای تایید طلبی و مهرطلبی از اطرافیان تلاش خواهد کرد، که در وضعیت من خوب نیستم و توخوبی خواهد بود. نکته مهم این است که انسان کامل بودن فقط یک آرمان است و ما نمی توانیم کودکی تربیت کنیم که انسان کامل باشد چون خود ما بعنوان والد دارای نقص هایی هستیم و از طرفی جامعه و گروه همسالان هم در شکل گیری شخصیت فرزندان نقش اساسی دارند…
هجدهمین جلسه” کافه کتاب خوارزمی” در ساعت۲۰و ۱۵دقیقه به پایان رسید.
برای آخرین جلسه سال هم تصمیم براین شد تا نگاهی داشته باشیم بر،کل جلسات کافه کتاب، عملکردمان در این سال، از دستاوردهایی که داشتیم و اهداف مان در سال جدید صحبت کنیم.
گردآورنده : الهام عرب
عاشق کتاب خوندن و علاقه مند به تولید محتوا و مطالعه در حوزه جامعه شناسی و روانشناسی
بدون دیدگاه